شب بودو آسمان گریه میکرد
سرش را بر سینه ام نهاده بود
می گفت:قشنگترین قصه را برایم بگو
نگاهم را بر چشمان زیبایش دوختم
گفتم: چشمانت را ببند
چشمانش را بست
ومن آهسته روی لبانش خم شدم وقصه ی بوسه را برایش گفتم آن گاه باران تمام شد وآسمان برسر من مروارید پاشید
سلام
عشق تنها آزادی جهان است !
زیرا روح راچنان بالا می کشد که قوانین آدمی و پدیده های
طبیعت دیگر بر او کارگر نمی افتد .
مثل همیشه عالی بود .
موفق باشی .
عالی
salam
vebet vaghan ghashangeh
beh ma ham sar bezan khoshhal mishavym
کوکو
وبلاگتون واقعا زیباست.موفق باشید
سلام خوبی خیلی وبت نازه به منم
سربزن
بای