زندگی به مرگ گفت : چرا آمدن تو رفتن من است ؟ چرا خنده ی تو گریه ی من است ؟ مرگ حرفی نزد!!! زندگی دوباره گفت : من با آمدنم خنده می آورم و تو گریه من با بودنم زندگی می بخشم و تو نیستی مرگ ساکت بود زندگی گفت : رابطه ی من و تو چه احمقانه است !!! زنده کجا ، گور کجا ؟ دخمه کجا ، نور کجا ؟ غصه کجا ، سور کجا ؟ اما مرگ تنها گوش می داد زندگی فریاد زد : دیوانه ، لااقل بگو چرا محکوم به مرگم ؟؟؟ و مرگ آرام گفت : تا بفهمی که تو و دیوانگی و عشق و حسرت چه بیهوده اید...
زندگی رسم خوشایندی است زندگی بال و بری دارد با وسعت/مرگ/ برشی دارد- اندازه عشق زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود... قربانت f
سلام سینای عزیزم
بازم مثل همیشه زیبا و دیدنی بود
موفق باشی
امیدوارم به عشقت برسی و خوشبخت بشین
قربونه تو >سانی<
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست، بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است.
عمیق ترین درد زندگی مردن است ، در زمانی که یگانه داستان عاشقانه زندگیت بر باد رفته است ....
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست ، بلکه فراموش کردن زیبایی یک لبخند است ...
عمیق ترین درد زندگی مردن است ، در حالی که قلبی عاشق انتظار نگاهت را میکشد ...
و حالا
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست ، بلکه خواستن و نتوانستن است...
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست ، بلکه نتوان گفتن است ...
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست ،بلکه بودن در نهایت نبودن است ...
آری عمیق ترین درد زندگی اینست که ببینی ، بخواهی ، بتوانی اما ... نتوانی بگویی....
عالی بود مرسی